یک سریال مهیج تین ایجری به سبک هری پاتر
اما با جادوی کمتر و اکشن بیشتر
نکته ی خوبش این بود که اصلا برام قابل حدس نبود هیولا کی هست
از همه برام جالبتر داشتن یک دست بریده بعنوان حیوان خانگی بود ،اولش خوشم نیامد اما بعد عاشق ثینک شدم .
فصل اولش تمام شده و احتمالا ادامه داشته باشه
سریال ۱۸۹۹ داستان مسافران یک کشتی مسافربری که بسمت امریکا حرکت میکرد اما اتفاقات عجیب و غریبی در کشتی میفتاد،در زیر کابین هر کدام از مسافرها دریچه ای بود که بسمت خانه و با جایی در گذشته ی مسافران می فت
جالبی سریال به چند زبانه بودن ان بود المانی و فرانسوی و امریکایی
زیادی گیج کننده بود علیرغم امتیاز بالا و تعریف خیلی زیاد ،من از اینهمه مجهولات خوشم نیومد
دیدنش در ساعت دو نیمه شب خیلی انتخاب خوبی نبودفصل یک تمام شد و مشخص شد همه ی انها در یک پروژه هستند و بارها و بارها در تخیلاتشان این سفر را رفته اند و هر بار بعد از ۸ روز همه میمیرند چون نمیتوانند از روی عقل تصمیم گیری کنند و همه از روی احساس و عشق و فداکاری جونشون رو از دست میدهند
کتاب دروغگویی روی مبل نوشته ی اروین یالوم
داستان حول و حوش جلسات روانکاوی میگذشت ،کتاب با داستان یک روانشناس پیر به اسم سیمون تراتر شروع شد که به جرم سواستفاده ی جنسی از بیمارش متهم شده بود ،اگرچه داستان اینطور نشان میداد که او از طرف بیمارش بشدت تحت فشار بوده برای این اعمال اما احساس میشد که او بنوعی بیمارش را درین مسیر قرار داده بود
اما شخصیت کارل که در ابتدای کتاب زنی نیمه دیوانه نشان داده شده بود،با رفتارهای غیر قابل پیش بینی و خشم زیاد به یکباره در اواسط کتاب به شخصی معقول با رفتارهای حساب شده تغییر کرد و از همه بدتر بزرگترین روانکاو شهر را درمان کرد
این قسمتش فاجعه بود
در کل یک کارمای پنهان در کتاب احساس میشد
ارنست که سیمون تراتر را محکوم کرده بود خودش در مواجهه با ارتباط جنسی با بیمارش قرار گرفت که البته به جاهای خوب ختم شد و مارشال استریدرز که تحلیلگرش سد پین را بخاطر معامله با بیمارش محکوم کرد خودش در همین رابطه پول زیادی از دست داد
به نظرم کتاب زیاد به جنبه های جنسی میپرداخت در صورتیکه میشد حذفش کند
نتیجه اینکه صداقت کلید نمام مشکلات هست
